سلن مامان؛ الهه دریا

وقتی که تو اومدی تو دل مامانی

1395/3/6 2:04
نویسنده : مامان سین
36 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه تصمیم گرفتم برم تهران بهمن ماه 93 بود که تونستم پیش پروفسور افلاطونیان تو بیمارستان لاله وقت بگیرم . هرچند اولین ویزیت رو پسرش انجام میداد!!

دکترا دلیل مشخصی واسه ناروریمون پیدا نمیکردن!! و منم بخیال اینکه اینبار دیگه حتما میشه باز آی یو آی کردم ولی اینبار هم جواب منفی بود پوستم دیگه کلفت شده بود دیگه اشک نمیریختم! تابستون 94 بود که دیگه دل و زدیم به دریا و تصمیم گرفتیم بریم سراغ آی وی اف!! 

ازونجایی که آخر شهریور و اوایل مهر دوتا عروسی درپیش داشتیم گفتیم بعد عروسی اقدام کنیم چون دوهفته استراحت نسبی داشت و ما نمیخواستیم که کسی متوجه شه 

31 شهریور موقع پری بود و من مشتاقانه قرص هامو شروع کردم و آمپول بود که باید میزدم هر روز

9مهر وقت تخمک کشیم بود و گفتن شنبه بیا واسه انتقال جنین 11مهر دوتا جنین با گرید a برام کاشتن دکتر یوسف نژاد.. دوهفته طاقت فرسا شروع شد مگه میگذره مگه میشه تحمل کرد این روزارو که عین قرن میگذرن؟؟ وای خدایا ینی اینبار میشه؟؟؟ ینی اینبار خدا دلش به رحم میاد منو به آرزوم میرسونه؟؟؟ انتظار خیلی سخته خیلی سخت.. 

هیچوقت اونروزو فراموش نمیکنم وقتی با ترس و لرز رفتم جواب آزمایشو بگیرم جرات نداشتم بازش کنم از مسیول ازمایشگاه خواستم بگه جوابش چیه!!! 

وقتی گفت مثبته نمیدونی چه حالی شدم انگار داشتم پرواز میکردم سریع به بابایی زنگ زدم و خبرو دادم بابایی مث من خیلی احساساتشو بروز نمیده ولی میدونستم که چقد خوشحاله مث من..

مامانم و دوستایی که درجریان قضیه بودن منتظر خبرم بودن تا برسم خونه به ده نفری زنگیدم و چقد همه خوشحال بودن از اومدنت

 شب هم بابایی با گل و یه کارت هدیه کا مژده گونی م بود اومد خونهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)